نقاره خانه. جائی که در آن موزگان می زنند. (ناظم الاطباء) ، قراول خانه. جائی که در آن پاسبان منزل دارد. (ناظم الاطباء). جایگاه نوبتیان. پاسدارخانه: قاضی را از پیش سلطان ببردند نیم مرده و در نوبت خانه بازداشتند و زر خواستند. (سیاست نامه از فرهنگ فارسی معین)
نقاره خانه. جائی که در آن موزگان می زنند. (ناظم الاطباء) ، قراول خانه. جائی که در آن پاسبان منزل دارد. (ناظم الاطباء). جایگاه نوبتیان. پاسدارخانه: قاضی را از پیش سلطان ببردند نیم مرده و در نوبت خانه بازداشتند و زر خواستند. (سیاست نامه از فرهنگ فارسی معین)
مرکز دهستان دولت خانه بخش حومه شهرستان قوچان. واقع در24هزارگزی باختر قوچان دارای 287 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مرکز دهستان دولت خانه بخش حومه شهرستان قوچان. واقع در24هزارگزی باختر قوچان دارای 287 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
خانه دولت و اقبال: ز دولت خانه این هفت فغفور سخن را تازه تر کردند منشور. نظامی. هر روز... دست اقبال در دولت خانه تازه بر وی می گشاد. (المضافات الی بدایعالازمان ص 2) ، بارگاه و کوشک و خانه. (ناظم الاطباء). دربار. دربار سلطنتی. درگاه. هر خانه و سرای سلطنتی. خانه های مربوط به دربار سلطنتی: و کشیک خانه در دولت خانه را به جهت دیوان وزراء اعظم بنا گذاشته اند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 6). باید دانست که امراء ایران مطلقاً بردو نوع می باشند: نوع اول - امراء غیردولتخانه که ایشان را ’امراء سرحد’ می نامند... نوع دوم - در ذکر امراء در دولت خانه مبارکه که همگی در درگاه جهان پناه شاهی حاضر و هر یک به منصب مختصی سرافراز می باشند. (تذکرهالملوک ص 5). امر و نهی دولت خانه میدان و سمت مطبخ و سمت چهار حوض با قاپوچیان دیوان... و امر و نهی ایشان با عالیجاه ایشیک آقاسی باشی دیوان اعلی است. (تذکرهالملوک ص 28). - دولت خانه خاص، سرای سلطنتی. (ناظم الاطباء) : چون دولت خانه خاص بازگردید قرار نشستن و مجال بودن نداشت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94). - دولت خانه سلطان، دربار سلطنتی. دربار شاهنشاهی. کاخ پادشاهی: چه شادیها کند رضوان اگر سلطان دهد فرمان که رو بنشین به دربانی به دولت خانه سلطان. مختاری غزنوی. ، دولت منزل. دولت سرای. تعبیری در زبان ادب که با مخاطب بجای خانه گویند، فردا به دولت خانه شما می آیم. (یادداشت مؤلف)
خانه دولت و اقبال: ز دولت خانه این هفت فغفور سخن را تازه تر کردند منشور. نظامی. هر روز... دست اقبال در دولت خانه تازه بر وی می گشاد. (المضافات الی بدایعالازمان ص 2) ، بارگاه و کوشک و خانه. (ناظم الاطباء). دربار. دربار سلطنتی. درگاه. هر خانه و سرای سلطنتی. خانه های مربوط به دربار سلطنتی: و کشیک خانه در دولت خانه را به جهت دیوان وزراء اعظم بنا گذاشته اند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 6). باید دانست که امراء ایران مطلقاً بردو نوع می باشند: نوع اول - امراء غیردولتخانه که ایشان را ’امراء سرحد’ می نامند... نوع دوم - در ذکر امراء در دولت خانه مبارکه که همگی در درگاه جهان پناه شاهی حاضر و هر یک به منصب مختصی سرافراز می باشند. (تذکرهالملوک ص 5). امر و نهی دولت خانه میدان و سمت مطبخ و سمت چهار حوض با قاپوچیان دیوان... و امر و نهی ایشان با عالیجاه ایشیک آقاسی باشی دیوان اعلی است. (تذکرهالملوک ص 28). - دولت خانه خاص، سرای سلطنتی. (ناظم الاطباء) : چون دولت خانه خاص بازگردید قرار نشستن و مجال بودن نداشت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94). - دولت خانه سلطان، دربار سلطنتی. دربار شاهنشاهی. کاخ پادشاهی: چه شادیها کند رضوان اگر سلطان دهد فرمان که رو بنشین به دربانی به دولت خانه سلطان. مختاری غزنوی. ، دولت منزل. دولت سرای. تعبیری در زبان ادب که با مخاطب بجای خانه گویند، فردا به دولت خانه شما می آیم. (یادداشت مؤلف)
میان سر خیمه که از چرم کنند و دیرک خیمه در آن جای دهند و خیمه بدان برافرازند. کربه، چوب خانه که در آن سر ستون خانه در کنند. (منتهی الارب) ، انبار چوب. محل نهادن چوب (مخصوص به خیمه و جز آن) : و سراپرده و بنه و پایگاه و خزانه و چوب خانه... و بفرمود تا منجنیقها آتش زدند و چوب خانه سلطان و بازار لشکر و هر آلت که نقل نمی شایست کردن بسوختند. (راحه الصدور راوندی)
میان سر خیمه که از چرم کنند و دیرک خیمه در آن جای دهند و خیمه بدان برافرازند. کَرَبَه، چوب خانه که در آن سر ستون خانه در کنند. (منتهی الارب) ، انبار چوب. محل نهادن چوب (مخصوص به خیمه و جز آن) : و سراپرده و بنه و پایگاه و خزانه و چوب خانه... و بفرمود تا منجنیقها آتش زدند و چوب خانه سلطان و بازار لشکر و هر آلت که نقل نمی شایست کردن بسوختند. (راحه الصدور راوندی)
خانه زنبورعسل: ای صدر گبت خانه برآشفتی با ابلهی و بیخردی جفتی. سوزنی. آرام کی پذیرد تا محشر آن گبت خانه را که برآشفتی. سوزنی. سهل است گبت خانه برآشفتن گبتی به خایه برنه و خوش خفتی. سوزنی. رجوع به گبت و کبت و گبت انگبین شود
خانه زنبورعسل: ای صدر گبت خانه برآشفتی با ابلهی و بیخردی جفتی. سوزنی. آرام کی پذیرد تا محشر آن گبت خانه را که برآشفتی. سوزنی. سهل است گبت خانه برآشفتن گبتی به خایه برنه و خوش خفتی. سوزنی. رجوع به گبت و کبت و گبت انگبین شود
جائی که در آن بارگاه افراخته باشند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) : یکی هفته به نوبت گاه خسرو روان می کرد هر دم تحفه ای نو. نظامی. نهادش بر بساط نوبتی گاه به نوبت گاه خویش آمد دگر راه. نظامی. ، جای نوبتیان. کشیک خانه: همه لشکر به خدمت سر نهادند به نوبتگاه فرمان ایستادند. نظامی. طرفداران ز سقسین تا سمرقند به نوبتگاه درگاهش کمربند. نظامی. ، نقاره خانه و جائی که در آن نوبت می نوازند و موزگان می زنند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) ، زندان. بندی خانه. (آنندراج)
جائی که در آن بارگاه افراخته باشند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) : یکی هفته به نوبت گاه خسرو روان می کرد هر دم تحفه ای نو. نظامی. نهادش بر بساط نوبتی گاه به نوبت گاه خویش آمد دگر راه. نظامی. ، جای نوبتیان. کشیک خانه: همه لشکر به خدمت سر نهادند به نوبتگاه فرمان ایستادند. نظامی. طرفداران ز سقسین تا سمرقند به نوبتگاه درگاهش کمربند. نظامی. ، نقاره خانه و جائی که در آن نوبت می نوازند و موزگان می زنند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) ، زندان. بندی خانه. (آنندراج)
نامی است که اتابک ابوبکر پس از تصرف جزیره کیش بدان جزیره داد ودر تمام دورۀ استیلای اتابکان فارس نام متداول کیش دولت خانه بوده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قیس وکیش و نیز نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 120 و 136 شود
نامی است که اتابک ابوبکر پس از تصرف جزیره کیش بدان جزیره داد ودر تمام دورۀ استیلای اتابکان فارس نام متداول کیش دولت خانه بوده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قیس وکیش و نیز نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 120 و 136 شود
نوره در فارسی اژه، نشان ستور، جادوگر: زن اژه خانه اژه آمیزه آهک و زرنیخ است که برای ستردن موی به کار میرود محلی در حمامها که مردم در آن نوره بکار برند: واجبی خانه
نوره در فارسی اژه، نشان ستور، جادوگر: زن اژه خانه اژه آمیزه آهک و زرنیخ است که برای ستردن موی به کار میرود محلی در حمامها که مردم در آن نوره بکار برند: واجبی خانه